۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

گوهر رعنا


برای میلاد سازمان مجاهدین خلق
گوهر همیشه تابان خلق قهرمان ایران


شب آمد و شب ماند

زمانِ مغموم

تعريف دلتنگي بلند بود و تنهايي

و نان شب,

مرهون افتخار بندگي اجباري.


دردا !

كه سكوت مزمن موروثي

شرمي بر نمي انگيخت

و شگفتا!

در هراس از تاج بسري كه

غَلتِ تندِ گويِ برفيش دره سقوط را مي پيمود

از سايه هاي خود مي گريختند


شب آمد و شب ماند

خنده ها نهان

چهره ها مقبوض

چشم ها گريان

نه دهاني شايسته سخن گفتن بود

نه قلبي گنجايش دوست داشتن

سينه ها خالي از رنگ شادما نه اي

و گوشها در انتظار نغمه اي

كه ترسيم پلٌه كان زندگي مي كرد.


شب شكست و شب پريد

از سه نام و سه فكر و سه روياً

در حشمت آسمان

برقي درخشيد و رعدي در كشيد

كه صخامت شب در آستانش فرو ريخت

چندانكه,

پلي شد ميان روح آب و دندان آتش

و دريا به زير پاي پسران طغيان برآمد

تاگوهري به ساز حماسة توفان رعنا شود

و جغرافياي دريا را ترسيمِ ديگر كند


از سه نام و سه فكر و سه رويأ

شب شكست و شب پريد

من, مثل پدرم

برادر كوچكترم, مثل من

در جنبش بازويي شكفتيم

و خواهرم, نيمه گمشده اش را بازيافت

من,

تو,

او,

ما شديم

گوهر رعنا شديم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر