برای میلاد سازمان مجاهدین خلق
گوهر همیشه تابان خلق قهرمان ایران
زمانِ مغموم
تعريف دلتنگي بلند بود و تنهايي
و نان شب,
مرهون افتخار بندگي اجباري.
دردا !
كه سكوت مزمن موروثي
شرمي بر نمي انگيخت
و شگفتا!
در هراس از تاج بسري كه
غَلتِ تندِ گويِ برفيش دره سقوط را مي پيمود
از سايه هاي خود مي گريختند
شب آمد و شب ماند
خنده ها نهان
چهره ها مقبوض
چشم ها گريان
نه دهاني شايسته سخن گفتن بود
نه قلبي گنجايش دوست داشتن
سينه ها خالي از رنگ شادما نه اي
و گوشها در انتظار نغمه اي
كه ترسيم پلٌه كان زندگي مي كرد.
شب شكست و شب پريد
از سه نام و سه فكر و سه روياً
در حشمت آسمان
برقي درخشيد و رعدي در كشيد
كه صخامت شب در آستانش فرو ريخت
چندانكه,
پلي شد ميان روح آب و دندان آتش
و دريا به زير پاي پسران طغيان برآمد
تاگوهري به ساز حماسة توفان رعنا شود
و جغرافياي دريا را ترسيمِ ديگر كند
از سه نام و سه فكر و سه رويأ
شب شكست و شب پريد
من, مثل پدرم
برادر كوچكترم, مثل من
در جنبش بازويي شكفتيم
و خواهرم, نيمه گمشده اش را بازيافت
من,
تو,
او,
ما شديم
گوهر رعنا شديم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر