فاصله يك روز قبل و يك روز
بعد از سرنگوني رژيم آخوندي
و آزادي مردم
«گًمشاد»*
مرا به پوستش وصله كرده بود
شب،
مي بلعيد تاريكي
ذره ذره چشمهايم را.
زمان،
عقربه را مرده ميخواست
تا اين سال سياه را
در زير ثانيههايش دفن كند.
تبر،
بي دغدغه
در ذهن جنگل لانه كرده بود
و درختان،
سايبان قاتل خويش.
رنجي كه در من سفر كرده بود
اما،
وقتي در ناشتاي سپيده ايستاد
تمام دلتنگيهايم
در سينه خاتون قصه ريخت.
*گمشاد، كلمهايست بلوچ، كه از يك همرزم بلوچ وام گرفتم.
در اصل «غمشاد» بوده، كه تركيبي است از دو كلمه غم و شادي.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر