۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

الماس پوشان

پرواز پوشيده بودند

قهرمانان،

سوار بر نَفَس باد

و بر خشم رعد.


الماس پوشيده بودند

قهرمانان،

سوار بر تيغه شمشير

و بر رخشندگي برق.



اين سان،

بر سيمايشان گشوده شد،

چشم جهان.



هرشليك،

نشانه هاي سرخ شهيدان بود،

وقتي برج تماميت ظلمت فرو افتاد

قنديل چشمان مادران داغدار

براقيانوس نگاهشان فرو باريد.


پژواك ستاره هايي بودند، كه

فرصت هيچ آوازي نداشتند

در پسين‌ترين دخمه‌هاي شب.



اين سان،

پوست دختران گيلاس در تن پاييز

خون عاطفه در رگ زمستان

جوشيد.



غرّيد، سخاوت آتش:

بنام پرافتخار بشريت!

بنام مقدس ميهن!

بنام خدا!

صداي گلوله‌هايت

روشن تر از صداي شادي آب است.


حالا،

به جهان بگوييد:

آنچه غريد،

تنها پيش درآمد سرود توفان بود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر