۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

شکوائیه


ناموسِ خدا

مگر در چنگ كدام تجاوزي گرفتار است؟

كه ستاره در حريق فاجعه

ماه در آستان بهت زمين

جان ميكَندَ


ويرانم ميكند

وقتي هلال ماه قصيده مرگي ميشود

شب طلوع صبح را به دندان ميگيرد


خداي تاريخ كجاست؟

كه ببيند

چرخباد خون از كدام سو

گيسوي سياه رودابه را

بر ديوار «ارگ» تاب ميدهد؟


خدايِ طبيعت كجاست؟

كه ببيند

با شورابة گونه هايمان

ابري ميسازيم

و با قرائت آية ستاره اي

خاجِ عيسي را به دوش ميكشيم


خداي خلقت كجاست؟

كه ببيند

دوشيزگانِ خون÷

شوربختي بكارت خود را

لوح قبر خود ساختند

و نخلهايي كه سر به آسمان ميساييدند

اينك اليافِ استخوان مردگان را ميجوند


ديگر خرماي «بم»

مرا به بهشت نخواهد برد

رنج در اينجا

گلوگاه دوزخي است

كجايي؟ خداي عدالت!!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر