۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

ميعادگاه دريا و روز


براي شهيدان فروغ جاويدان

و تنگه چهارزبر كه معبر جاودانگي شان شد



ترانه خوان

با دهان گل

اين سوي باور را

با بوسه اي بر لبهاي مرگ وداع گفتند

آنها كه

لبخند و اندوه شان

طعم نان بود و آب و هوا.

نتوانست،

وسوسه كالِ هيچ دلبستگي

سفرشان را بربايد

اما،

گمشده خوشه هاي تن شان را

وقتي كه بر خاك افتادند

شقايقهاي وحشي ربودند

تا در استخوانشان

برويند

در پوست شان

بشكفند

آنجا،

بر چهرة صخره

تراشيده پيكرِ ناب

طرح پيشاني آفتاب

آويخته بود

كه گذرگاه دريا بود و روز

مغرور و شب سوز

آنجا،

تنگة چهارزبر

دشت حسن آباد

پاره اي از تن شان

پاره اي

از خيالِ دلكش شان

شد

تا ميعادگاه جاودانگي را

بوسه گاه فرزانگان سازد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر