۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

بازیافته



آتش مي نوشانه ام

آه,

اي جان آفتاب

چون روح آب*


گفتي,

ذره ذره شو تا اتم

و كاشتي مرا در سطح ستاره

تا از ارتفاع سبز انسان

خوشه خوشه بيارم

صميمي تر از باران


گفتي

گُم شو در خاك

بي رنگ و بي باك

تا اين شگفت

اين يقين را

باز يابم در افلاك


گفتي

در مردمك چشم و اين آن

پنهان شو

آشكار و نهان

تا از چشم هزار آينه

فرو ريزم

روشنتر از آب.


*******

* وامي است از شاملو


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر