«فروغ جاويدان» بيمه نامه مقاومت
1
چشم فردا
از معبري طلوع مي كند
كه بالِ من در پرواز تو
دستِ من از جانِ تو
تعبير جاودانگي من
منشورِ استخوان تو
2
فراغتِ زمان دائمي نيست
روز مقدس بلوغ اگر بخواهد
سكّوي پرتابِ هنوزِ من تويي
پشت پردة رفاقتِ دريا و آفتاب
طرحِ سِيلي نهفته است
رسمِ جغرافياي تازهيي
يا به انتظار خفته است
3
بگذار!
سرگردانان فلسفة احتضار
با خميازه هاي فرسوده خود
خشم وخنده فردا را برانگيزند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر