براي قهرمان ملي، مجاهد خلق
علي اكبر اكبري
قهرمان نو رسيده
چشمانت،
بذر هستي ما بود،
و دستهايت
گل هارا
[ [كه در ساقههايشان
طنين خنده بهار مي دميد
بر لبهاي سكوت بوته بوته كاشت
خشمت
[فشرده در باروت و گلول]
ضربآهنگِ
جسدهاي تير خورده پرستوهايي شد
كه در مسير كوچهها به خاك افتاده بودند
چه زيبا
سخاوتِ انگشتانت
فضيلت آتش را
[در ظهر داغ صبور
بر پيشاني شب حك نمود.
چندانكه مرگ،
در آن حضور پر قاطع و بي ترديدت
[پيش از آنكه لاشخواره از شمارش باز ايستد
در فاصله صفر
شريرِ پليد را «ميهمان عزيز» جهنم كرد
قهرمان ملي» ما
با سايباني از پلكهايمان،
تا چشمخانه ملت
بدرقهات خواهيم كرد
و شريفترين واژهها
بوسه هایشان را
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر