براي هركس كه بر گرد خاتمي شياد،
«آزادي» را به لوث وجود خود مي آلايند
بزرگتر از پايان خود بودم
پيش از آنكه
از گلوي سرد طناب
فرو روم
مرا،
با آب و آتش و خاكتان
غسل دهيد.
من،
آلوده دهانهاي تبهكاراني شدم
كه در كشاله نيمه غربي جهان
[در سايه هاي بي اعتبار «نيمروز»
مدفون مي شوند.
تمامِ من،
وقتي،
در دهان ياوهاي
مخدوش مي شوم
تمامِ من،
وقتي،
در «چرخشِِ مدار»ي
محصور مي شوم
مرا،
با آب و آتش و خاكتان
غسل دهيد
تا تن من،
مثل تن كبوترها يكرنگ بماند.
تمامِ من،
در دهان مردي جويده شدم كه
طعمِ كلامش
خنجر است و خون
در بستر
«مدنيت» و «قانون».
[كسي كه مي خواست
ميلادش را با يك تقلب ساده
از عصر عقيم و رسوب
در تقويم «انترنت» جابزند.
دريغا!
تنم،
محرم دست برهنه شب نبود،
و پوستم،
گهواره عاطفههاي پنهان و بي دريغ جهان بود.
من،
فشرده انسانام،
مرا،
بر سكوي بهار
با عطر بنفشه و ريحان غسل دهيد
و بلور قامتم را
بربام خورشيد بنشانيد
تا، نا باورترين شراره شوق را
در چشم جهان برافروزم
زيراكه هنوز،
بزرگتر از پايان خود هستم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر