بپاخيزيد! بپاخيزيد!
بپاخيزيد اي ياران!
زمين را با همه خارا و خس
سوداگري جاني و ناكَس
به زيرگامهاي خود بگيريد
بگوييد!
تمدن كو؟
شرافت پس كجاست؟
اي صاحبان پول و نفتِ خون
هزاران شبگرسنه، بي پناه
آواره و غمناك و غمگين
حقوق اين بشر را پس چرا بستيد
به چوب يك حراج نفرت و ننگين؟
چه بد فرجام و تاريك است
شبِ اين قصة سنگين
بپاخيزيد! بپاخيزيد!
قدم در راه بگذاريد
در اين ديجور شب
زمين چركين و بدنام است
يكي گرديد وگردانيد
پُتك مُشتهارا دست به دست
هُشيار و دانا
سرِ هر گامتان دام است
بگو!
تو از فرياد مي آيي
تو از ذهن و ضميرپاك مي آيي
سرود تازهيي سركن
تو از انديشة بيباك مي آيي
گلويِ سرختان فريادِ يك نام است
بگو!
از نسل پرشور
فرصتِ سرخِ شكوفايي
بگو!
از نسل ستار و مصدق
نسل مسعود، نسل موسايي
بگو!
از نسل اشرف، نسل مريم
نسل فردايي
بپاخيزيد! بپاخيزيد!
قدم در راه بگذاريد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر