«آرام، ببر ناآرام بود»
مريم رجوي
آرام
اخلاقِ دريا بود
توفان
اخلاقِ انتحارِِ
كه در جستجوي موج
به تعظيمِ آرام برميخاست
ميخليد
خاموشْسار
شَبلِ شبخيز
با پنجه هايي سرشار از طغيان
و تعريف توفان در گلو
هر قدمش در تاريكي بيزبان
شوقِ بازي با ماه را
در پلنگ بيدار ميكرد
ببر نا آرام
در هر پرشي
زوال فاصله را در گامهايش
و شكار خيالش را
در تلاقي آن حضور پرقاطع و فروتن
ترسيم مي نمود
در آن حضور قاطعانهيي كه
دهانِ هيچ مقياسي توان فريادش را نداشت.
آه كه دريا
در شگفتِ آن رازِ ارجمند
چه حقيرانه
به تمناي آستانش
در زير و بم موج
لبپر ميشود
و چه شادمانه
با جرعهيي از لحنش
در سحرگاهان
دلتنگيهايش را به باد ولگرد ميسپرد
و در ژرفاي نيلگون «آرام» آب
طلوعِ توفان ديگري را نويد ميدهد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر