۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

برج ایفل



فوارة منجمد

گونه بر گونه خورشيد,

با سياهي هيبتش

قرني است

به تماشا گشوده راز خويش را

با شكوه قامت

و چهار زانوي سترگ


نفس حيرت در جان آهن

در تازيانه زمستان

خفته در ضخامت مه و دود

در هياهوي تابستان


با من از تاريخ بگو!

اي تنها ترين شاهد منجمد!

منم, تبعيدي

تكرار سالهاي اندوهت

سالهاي نظاره بر خاك آلوده بيگانگان

منم,

فرياد گلوي خيابانهايت,

عصياني و بي قرار

تكرار بوي باروت ميدانهايت


ايفل, هنوز زنده اي

در استخوانهاي آهنيت

در نگاه مورچگان قرن اتم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر